جدول جو
جدول جو

معنی ال چو - جستجوی لغت در جدول جو

ال چو
از اجزای خیش، چوبی که به گردن حیوان اندازند و دسته ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُ)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 50هزارگزی شمال باختری فریمان و چهارهزارگزی خاور شوسۀ عمومی فریمان به مشهد. جلگه ای و معتدل است. و 244 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین میشود. محصولش غلات و چغندر و تریاک است. و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راههای مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
از وسایل و لوازم خیش، گاو با شاخ هایی در دو جهت مخالف
فرهنگ گویش مازندرانی
درست نجویدن غذا، نجویده خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که در دو سمت گردن گاو قرار گرفته و بوسیله ی ریسمانی.، ابل چو
فرهنگ گویش مازندرانی
تیر وسط اتاق که زیر پلور گذاشته شود، ستون بنا
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشاخه ی درخت که از آن هیزم گیرندخار و خاشاک سرشاخه های خشک.، شایعه
فرهنگ گویش مازندرانی
از ابزار مربوط به گاوآهن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی خانه ی چوبی که به نسبت سایر بناهای سنتی منطقه در مقابل
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب کج
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب دستی از درخت ال که دود خورده و روغن اندود شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
دو قطعه چوب کوتاه و بلند مربوط به بازی الک و دولک
فرهنگ گویش مازندرانی